روز چهارم: من و جناب فرهنگ
من
قروح: [ع] جمع قریحه، قریحهها:)
گردنامه: نامهای که گرد باشد، نامهی دلیران و قهرمانان
منجز:[ع] همان منجر است که نقطه گرفته.
نسکبا: با نسک، ایدهای ندارم:)
هامش: اسم خاص، رامش در تلفظ قبیلهی ها، همان خامش است.
فرهنگ عمید
فرهنگ عمید
فرهنگ عمید
فرهنگ عمید
فرهنگ عمید
قروح: [ع] (قُ رُ) جمع قرح
قرح: [ع](قَ رْ) زخم آبله که چرک و فساد در آن پیدا شود. قروح جمع.
گردنامه: ا.مر. (گِ) طلسم و دعایی که برخی مردم دربارهی کسی که دوست دارند به کار میبرند تا از نزد آنها دور نرود و یا از شهر خود به شهر دیگر سفر نکند.
منجز: ا.مف. [ع] (مُ نَ جَّ) رواشده، حاجت رواشده.
نسکبا: ا.مر.(نَ.کْ) آش عدس.
نسک: ا. (نَ.کْ) عدس، مرجمک، به معنی خارخسک هم گفتهاند، نرسک و نرسنک هم گفته شده.
هامش: ا.[ع] (مِ) حاشیهی کتاب
نوشته شده در تاریخ هفت اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی، لحظهی شروع نه و بیست دقیقه ی بامداد.
تایپ شده در تاریخ امروز، ششم خرداد نود و پنج
* فرهنگ عمید ما قدیمیه، متولد اوایل انقلاب است (این را گفتم که نگویید با فرهنگ عمید شما که چاپ جدید است فرق دارد). اگرچه اپلیکشین واژه یاب را دارم، اما ترجیح میدهم برای این تمرین فقط به همان فرهنگ رجوع کنم.
M.T:)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر