WHO AM I?
روز چهل و دوم: کافه خوانی
ندا هستم، یک خواننده، اهل تهران. بیشتر تو کافهها میخوانم از صبح تا غروب. کارم آسان به نظر میرسد اما نه به آن آسانی که دیگران می پندارند.
روز کاریم این طوری آغاز میشود، یک پوشه برگهی سیاه شده را برمیدارم و میروم به یکی از کافههای تهران. پشت میز کنار پنجره مینشینم، پس از صرف یک صبحانهی سبک، شروع میکنم به خواندن.
روز کاریم این طوری آغاز میشود، یک پوشه برگهی سیاه شده را برمیدارم و میروم به یکی از کافههای تهران. پشت میز کنار پنجره مینشینم، پس از صرف یک صبحانهی سبک، شروع میکنم به خواندن.
اغلب با داستانهای کوتاه شروع میکنم، هر نیم ساعت یک فنجان قهوه مینوشم، چشمانم را میبندم، سرم را رو میز میگذارم و کمی استراحت میکنم. بعد دوباره شروع میکنم به خواندن.
پس از سه چهارتا داستان کوتاه میروم سراغ داستانهای بلند و رمان. بسته به تعداد صفحاتش یک رمان را سه چهار روزه تمام میکنم.
کارفرمایانم، نویسندگان تازهکار هستند، البته با دو سه تا نویسندهی حرفهای هم قرارداد دارم. درآمدم بد نیست، در حقیقت عالیه، ازش کاملاً راضی هستم.
گاهی داستانها را به ایمیلم میفرستند و زمانهایی به تلگرامم. مواقعی هم هست که فایل را به صورت پیدیاف یا فرمتهای دیگر دریافت میکنم. هرچند اکثر نویسندگان تازهکار نوشتن روی کاغذ را ترجیح میدهد، برای آن که طبق نظر کارشناسان نوشتن روی کاغذ سودمندتر از هر ابزار نوشتاری الکترونیکی است.
گاهی داستانها را به ایمیلم میفرستند و زمانهایی به تلگرامم. مواقعی هم هست که فایل را به صورت پیدیاف یا فرمتهای دیگر دریافت میکنم. هرچند اکثر نویسندگان تازهکار نوشتن روی کاغذ را ترجیح میدهد، برای آن که طبق نظر کارشناسان نوشتن روی کاغذ سودمندتر از هر ابزار نوشتاری الکترونیکی است.
کارم شبیه یک «گیم تستر» است، با این تفاوت که من کتابها را تست میکنم، دستنوشتهها و پیشنویس داستانها را با دقت هرچه تمامتر میخوانم، سپس نظراتم را در خصوص داستان به نویسنده ارائه میدهم، مثلاً قسمتهای کسالتآوری که هیجان داستان را کشته است و باید حذف بشود، یا حلقههای مفقودهی داستان که بهتر اضافه بشوند همچنین است در مورد احساسات سانسور شده و زندانی شدهی نویسنده که باید رها بشود تا داستان از یک گزارش ساده در بیاید و بشود یک داستان واقعی. یا حذف کلیشهها و وقایع بیمزه و تکراری. و خلاصه هر موردی که برای بهتر شدن داستان به نظرم میرسد.
اشتباه برداشت نکنید من ویراستار یا ادیتور نیستم، هرگز دربارهی آراسته و زیبانویسی و اشتباهات دستوری نظری نمیدهم، من درست مثل یک خواننده فقط با خود داستان درگیر میشوم و رابطه برقرار میکنم.
اشتباه برداشت نکنید من ویراستار یا ادیتور نیستم، هرگز دربارهی آراسته و زیبانویسی و اشتباهات دستوری نظری نمیدهم، من درست مثل یک خواننده فقط با خود داستان درگیر میشوم و رابطه برقرار میکنم.
نویسندگان باهوش معمولاً تغییرات مورد نظرم را اعمال میکنند، و تعریف از خود نباشد به همین خاطر هم کتابشان خوب میفروشد. راستش به همین دلیل است که وقت سر خاراندن ندارم، هر پیشنهادی که تا حالا دادم، سبب جذابیت داستان و محبوبیت خودم بین نویسندگان تازهکار شده است.
اولین بار پس از خواندن پیشنویس رمان صمیمیترین دوستم به استعداد ذاتیم به عنوان یک خوانندهی دقیق و نکتهسنج پی بردم، برای آن که وقتی دوستم به حرفم گوش داد و تقریباً سه فصل از کتابش را حذف کرد کتابش بهترین کتاب سال شد. این موضوع از نظر دوستانم که اکثراً نویسنده هستند دور نماند، آنها به سراغم آمدند و دستنوشتههایشان را در اختیارم گذاشتند تا بخوانم و نظر بدهم. این طوری بود که شدم یک خوانندهی تمام وقت.
بیشتر مردم کسب درآمد از خوانندگی را شبیه جوک میدانند، اما صورتحسابهای پرداخت شدهی من صحت این مطلب را تأیید میکند. راستش پیدا کردن این شغل برای یک دانشجوی ادبیات کار سختی نیست، از آن جهت که تمام همکلاسیها سودای نویسندگی را در سر میپرورانند، خوشبختانه من هم دانشجوی ادبیات هستم.
راستی اگر شما هم یک نویسندهی تازهکار هستید که رویا Bestseller شدن را دارید، میتوانید رو کمکم حساب کنید. میدانید که کجا پیدام کنید؟! آره، تو کافههای تهران.
راستی اگر شما هم یک نویسندهی تازهکار هستید که رویا Bestseller شدن را دارید، میتوانید رو کمکم حساب کنید. میدانید که کجا پیدام کنید؟! آره، تو کافههای تهران.
پانزدهم خرداد ساعت پنج بعدازظهر
امروز شنبه دوازدهم تیر نود و پنج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر