۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

بیست و هفت2: هیچ جا خانه‌ی آدم نمی‌شود


  MAGAZINE PUZZLE
روز بیست و هفتم: تخته سیاه

 عصر که از سر کار برگشتم با منظره‌ی وحشتناکی مواجه شدم؛ خانه همان خانه بود: یک آپارتمان کلنگی آجر سه سانتی با ردیف گلدان های شمعدانی لبه‌ی پنجره‌ها، رخت‌ها تو بالکن طبقه‌ی دوم تاب می‌خوردند، صدای رادیوی طبقه‌ی سوم هم می‌آمد. 
کلید انداختم، در را باز کردم، با گام‌های خسته بیست تا پله را رفتم بالا، کفش‌هایم را گذاشتم تو جا کفشی و دوباره کلید انداختم و در واحدم را باز کردم .

نشیمن تمیز و مرتب بود، همان طور که صبح ترکش کرده بودم، چه حس خوبی داری وقتی به خانه‌ات می‌رسی، جایی که مال مال خودته، یک حس آرامش عمیق. راستی که هیچ جا خانه‌ی آدم نمی‌شود. وارد اتاقم که شدم آن صحنه را دیدم، در جا خشکم زد، کمد مشکی‌ مورد علاقه‌ام تخته سیاه شده بود، کدام دیوانه‌‌ای با گچ روش نوشته بود؟ کی جرأت کرده بود به خانه‌ی من پا بگذارید؟ 
چند تا معادله ریاضی، یک جمله‌ی مجهول انگلیسی، چند تا بیت فارسی، یک آدمک بی مو، چندتا فرمول شیمی‌، بدها و خوبها و من در لیست بدها. چشم‌هایم سیاهی رفت و همانجا غش کردم.

براساس تصویری از مجله‌ی منزل

نوشته شده سی اردیبهشت نود و پنج
تایپ اینک بیست و نه خرداد نود و پنج 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر